مهد کودک
عرشیای عزیزم پسر گلم بزرگ شدی
چند روزی هست که دیگه میری مهد کودک دنیای فرشتگان از 27 بهمن رفتی اما من هم کنارت بودم
از روز سوم دیگه کم کم جدا شدی روز 30 بهمن یه نیم ساعتی موندم کنارتو بعد امدم خونه
تمام راه بغض داشتم و آمدم خونه یه دل سیر گریه کردم جای خالی ات رو دیدم
صدات تو گوشم بود عقربه های ساعت جلو چشمم که کی ساعت 11 بیام دنبالت
آخر هم با بابا آمدیم دنبالت وقتی بغلت کردم منو بوس کردی و گفتی مامان گریه تموم شد
از یه طرف خوشحال شدم که ترست ریخته و از طرف دیگه دلم ریخت که پسر کوچولوی من چه زود بزرگ شد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی