تیر ماه 97
اینجا عشق درست کردن کباب و پیتزا هستی و داری واسه مامان کباب درست می کنی ...
چندتا عکس از عرشیاااااای قشنگم
اینجا چشم گذاشته بودی تا مامان قایم بشه و سرت رو بلند کردی و گفتی (( دی یام ))
یه روز بردمت خونه خاله آذین و دایی امیر تا رفتی تو خونه گفتی ددام (سلام)
دیدی کسی جواب نداد گفتی آذین گفتم آذین و دایی مشهدن
گفتم کفشاتو در بیار بیا تو خونه و من رفتم گلدونها رو آب بدم دیدم ازت خبری نشد
پسرک عزیزم قهر کرده بود که کسی تو خونه نبود ...
عکس گویای قهر عرشیا هست کاملا
اینجا تو رو با خودم بردم کلاس آشپزی واسه خودت دوست پیدا کردی و
هر روز کیفت کنار کیف مامان توش پر از ماشین بود که ببری و بازی کنی
صبح با دوبار صدا کردن بلند میشی و اینجوری آماده رفتن
اسم دوستات محمد جواد ، نرجس خاتون و زینب بود...
منتظری مامان وسایلش رو جمع کنه بریم خونه خستگی از چهرت مشخصه
بهت گفتم کنار نی نی هات بخواب که صبح ببرمت کلاس
خوابت نمی برد دستت رو گذاشتی رو چشمات